.. . . نقش ، بهت است به تکرار وجود

مردمان در غم خویش ، غم آغوش نبودن، غم کیش . . .

وه چه ننگ است چه ننگ ، غم پوچی و تهی از معنا

ظاهر مرد میان است به تلبیس و فریب

توده ها مسخ سریر . . .

چشمه ای را نگرم گاه در این بیشه ء شهر

که به آغوش کشد عرش امید

که به امید کشد مردم و منسوخ کند مسخ سریر . . .

گرچه دیوار بلند

گرچه زنجیر سیاه

گرچه در بیشه ء شهر است هزاران کفتار . .  .

به صلیب است شهادت به صلیب

چشمه ای را نگرم گاه در این بیشه ء شهر

خسته از خستگی سنگ جمود

. . . خسته از خستگی مردم هیچ . . .

. . . .

. . .

. .

.

.

 

دلهره های اندیشه . . .

. . .

ای « شقه » ء رفیع ، آیا همچنان صحرا را تماشا می کنی ؟ و ای « مرایر » ، آیا درختان گز بلند و باریک خویش را در دریاچه ء نمک فرو میریزی ؟ ای « مگارین » ، آیا هنوز خود را در آب شور سیراب می کنی ؟ ای « تماسین » ، آیا همچنان در زیر آفتاب می پژمری ؟ . . .

یاد آن سخره ء سترونی که در کنارش چاهی بود که زنان دلربا و نیمه عریان از آن آب بر می داشتند . . .

. . . هق هق گریه . لبهای به هم فشرده ، ایمانهایی بس سترگ ، دلره های اندیشه ، چه بگویم ؟ . . .

« چیز های واقعی » ، « دیگری » اهمیت زندگی « او » سخن گفتن با او . . .

آه . . .کاش زمان می توانست به سرچشمه خویش باز گردد و کاش گذشته باز می گشت . . .

. . . .

. . .

. .

.

از شما می گریزم صورتکها ، لکه ها ، رنگ ها ، . . .

 

. . .  و چون پیرامونم را نگریستم تنها زمان همزمانم بود

شما با پنجاه لکه رنگ ، مالیده بر سیما و ساق و ساعد آنجا در بابر حیرتم نشسته بودید ...

و پنجاه آئینه پیرامونتان ، بازگردان و ستایشگر رنگ زیبای شما . . .

براستی شما بهتر از صورت خویش کجا می توانستید صورتکی بر چهره بزنید ؟ .

شما مردم کنونی چه کس میتوانست شما را شناسد

شما نشانه های گذشته را برسراپای خویش نگاشته اید

همهء سنتها و باورها با رنگ های گوناگون از درون حرکات شما زبان به سخن می گشایند

هرکه شما را از چادر ها و روپوش ها و حرکات و رنگ هایتان عریان کند ، چیزی باز می گذارد بسنده برای رماندن پرندگان .

براستی من خود آن پرندهء رمیده ام که یکبار شما را عریان و بی رنگ دیده

آری ، تلخکامیم از اینست که شما را  نه عریان تاب می توانم آورد و نه پوشیده . . .

ای کاش . . .

امید بر دمیدن . . .

ای کاش که جای آرمیدن بودی

یا این ره دور را رسیدن بودی

کاش از پی صد هزار سال از دل خاک

چون سبزه امید بر دمیدن بودی

. . . . . . .

. . . . .

. . .

. .

. .

.

من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب . . .

جانا با خرابات آی تا لذت جان بینی . . .

 

بگو بگو که چه کارت کنم بگو، که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را

بگو بگو که شکارت کنم بگو، که شکارت کنم به غمزه مویم و آه

ببین ببین که فغانت کنم ببین، که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را

ببین ببین که نشانت کنم ببین، که نشانت کنم ز فتنه کینم و آه

نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویه‌های غریبانه قصه پردازم

به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار که از جهان ره و رسم سفر براندازم

من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم

خدای را مددی ای رفیق ره تا من به کوی میکده دیگر علم برافرازم

بیا بیا که نگارت شوم بیا، که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را

بیا بیا به زیارت شوم بیا، به زیارت شوم چو خسته‌ پایم و آه

همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

حباب وار براندازم از نشاط کلاه اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

به ناامیدی از این در مرو بزن فالی بود که قرعه‌ی دولت به نام ما افتد

شکن شکن که شیارت کنم شکن، که شیارت کنم ز شرح شاهد و شور آه

شکن شکن چه شرارت کنم شکن، چه شرارت کنم ز شمس شاهد و شور

بیا بیا که نگارت شوم بیا، که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را

بیا بیا به زیارت شوم بیا، به زیارت شوم چو خسته ‌پایم و آه

ببین ببین که فغانت کنم ببین، که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را

ببین ببین که نشانت کنم ببین، که نشانت کنم ز فتتنه کین‌م و آه

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز

به نیمه‌شب اگرت آفتاب می‌باید ز روی دختر گل‌چهر رز نقاب انداز

به ناامیدی از این در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد

بگو بگو که چه کارت کنم بگو، که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را

بگو بگو که شکارت کنم بگو، که شکارت کنم به غمزه مویم و آه

نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویه‌های غریبانه قصه پردازم

به نیمه‌شب اگرت آفتاب می‌باید ز روی دختر گل‌چهر رز نقاب انداز

همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

حباب وار براندازم از نشاط کلاه اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

به ناامیدی از این در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد

. . . . .

. . . .

. . .

. .

. .

.