چرا تو جلوه ساز این بهار من نمی شوی

چه بوده آن گناه من که یار من نمی شوی

بهار من گذشته شاید . . .

شکوفه جمال تو شکفته در خیال من

چرا نمی کنی نظر به زردی جمال من

بهار من گذشته شاید . . .

غمت چو کوهی به شانه من

توئی که بی غم از غم شبانه من

چه بهتر آنکه نشنوی ترانه من

خدا تورا از من نگیرد 

 ندیدم از تو گرچه خیری

به یاد عمر رفته گریم

کنون که شمع بزم غیری

بهار من گذشته شاید . . .

. .  .